جدول جو
جدول جو

معنی رخ پخک - جستجوی لغت در جدول جو

رخ پخک
بسیار ریز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
بخ بخ، په په، به به
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ خْ پَ / پِ)
پخلوچه. پچلیچه. غلغلیچ. غلملیچ. (رشیدی). غلفچ. غلمچ. قلفچه. غلغلک. غلغلی. و آن چنانست که انگشت در زیر بغل کسی کنند و بنوعی بجنبانند که بخنده افتدیا کف پای یا کف دست خارند بدان مقصود:
در میان فرس میدانی چه باشدپخپخو
در هری پخلوچه گویند از صغیر و از کبیر.
نیازی صاحب فرهنگ منظومه (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ)
په په. به به. خوش خوش. بخ بخ. آفرین. طوبی لک. مرحبا بک
لغت نامه دهخدا
(رِ رِ)
رخ. آواز دندان. (فرهنگ نظام). ژغ ژغ. و رجوع به رخ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رخنه رخنه. (یادداشت مؤلف). چاک چاک. ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است:
ای کرده دلم غم تو رخ رخ
تا چند کنم ز عشق پازخ.
عماد شهریاری.
تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهر
عدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخت پخت
تصویر رخت پخت
پوشاک لباس، اثاثه متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
آفرین، به به، بخ بخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ رخ
تصویر رخ رخ
چاک چاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخ پخ
تصویر پخ پخ
((پَ پَ))
آفرین ! مرحبا!
فرهنگ فارسی معین
قلقلکی، مبتلا به تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
جای ریخت و پاش شده، مکان در هم ریخته
فرهنگ گویش مازندرانی
زنگوله ای که صدای بم داشته باشد، گونه ای بازی با گردو در این بازی گردویی را می غلتانند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ناهنجار تنفس در نتیجه ی تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، صدای چوب، صدای حرکت اشیای چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی